... بقول اقا بهروز وثوق تو سوته دلان :(( همه عمر دیر رسیدیم ... ای‌وای که چقدر دشمن داری خدا! دوستاتم که مائیم، یه مُشت عاجزِ علیلِ ناقص عقل، که در حقّ‌شون دشمنی کردی. «التماسِ دعا، خوش به سعادت‌تون که می‌رین روضه. جاتون وسطِ بهشته. ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟

بعدالتحریر: .. ... عمری با سلام بر حسین آب خوردیم ولی نیگا کردیم بخودمون و دیدیم  از همون اندک ادعای به زبون اورده و نیاوردمون خیلی دور شدیم و  . خیلی دورمون کردن از  آزادگی .... آزاده ها یا شهید شدن و رفتن یا به انتخاب خود و جبر زمونه ؛  تک پر و زخمی و منزوی شدن یه گوشه یا باید ورژنای خیالی و  جهان وطنیشون رو  تو قصه هایی مثل شازده کوچولو پیدا کرد   ....

بگذریم از کسایی که تو یه دستشون چماقه و تو  دست دیگشون کلید تجارتخونه های نفتی و خصولتیشون و  عربده های بلند آزادگی سر میدن  و همه رو از دین و آزادگی بیزار کردن و به ازای هر چند هزار کیلو قرصی که جانباز شیمیایی میخوره  ؛ با ریا و  مانور و داد سخن دادن دربارش چند صد دلار میره تو جیبشون  ....

ولی همه مون  دیگه باید فهمیده باشیم آزاده واقعی یعنی مظلوم واقعی؛ اونی که  بخاطر خاکش یه تن یا بیشتر  قرص و آمپول و کپسول اکسیژن گرفت اما  با عربده طلبکار زمین و زمان نشد  و خودشو مالک مردم ندونست و هیچوقت شلاقی نداشت که با اون جوونا رو به بهشت هدایت کنه .... و  برای مظلومای واقعی دادرسی غیر خودشون و خدای خودشون و در نهایت خوش شانسی شاید  یکی دوتا آدم با معرفت واقعی مثل دوست و خانواده نیست .....

  بهمون گفتن حسین گفته .. گفته  آزادگی  و صداقت و یه رنگی خوبه ... گفتیم باشه ولی هی باخت دادیم تو سرزمین ام القرای عزاداران حسینی...  . دیدیم بیخود میگن تاریخ فقط تکرار میشه  ...  بابا تو این مملکت العجائب ما ؛ تاریخ تو این قضیه  حق و باطل و اینا   تو بیشتر بخش هاش به جای تکرار ؛ به روز شده . ظاهرا  حق و باطل دیگه حوصله ندارن به رسم قدما  رو در روی هم وایستن و خونشونو کثیف کنن  ؛ تو فصل گفتگوی تمدن ها این دو قوای متخاصم اتحادیه های مشترک المنافع تشکیل دادن و نشستن سر یه سفره ؛ لائیک و روشنفکر بی دین و کاسب و  مداح و  آخوندی که با سر نیزه میخواد دینشو عرضه کنه ؛ همشون  سر بازوندن  آدم  آزاده و یه رنگ و غیر وابسته ی مجیز نگو   ؛ توافقات محکم نانوشته و سری امضا کردن .. . اومدیم یه چن وقت همرنگ جماعت شیم ولی بازم  همه از یه کیلومتری فهمیدن وصله ناجوریم ..پشت هم  گند زدیم و بلد نبودیم دیپلماتیک و محافظه کار  چن رنگی کنیم... گفتیم همون مطرود اولیه باشیم بهتره ؛  لا اقل اینجوری واقعا خودمونیم و اونجوری که بلدیم و راحت تریم راه یا بیراهه خودمونو میریم ؛ اینجوری بازم گند میزنیم و باخت میدیم ولی خاطر جمع تریم پیش خودمون   ... گاهی دیر شدن مترادف با تموم شدنه و آقا   قیصر امین پور  گل گفته  مثل همیشه :

باز هم همان قصه همیشگی ؛ ناگهان چقدر زود دیر میشود