سریال stranger things 2015 ؛ منی که خاطره بازم رو پرت کرد به سالهای شیرین کودکی ام ؛ سالهایی پر از رفاقت و شور و شوق و سرگرمی و پیک نیک های هفتگی و دبستان مختلط بیروت که مثل یه کلوب دوستی بود و دوست نداشتیم هیچوقت تعطیل بشه ؛ سالهای شن بازی و فوتبال ساحلی و رودخانه هایی ملایم که میشد در آن شنا کرد و مال هایی که یکی دو طبقه اش پر از اسباب بازیهایی بود از پنج قاره دنیا که همه شان باطری داشتند و میشد همه اش را با اشتیاق امتحان کرد و بجای چشم غره و دعوا ؛ زنان زیبایی بهت لبخند میزدند ؛ سالهایی که همیشه میخندیدم و بدون غریزه جنسی چند تایی دوس دختر داشتم و همیشه چند تاییشون در کنارم بودند ؛ همیشه با هم پیک نیک بودیم یا مهمان هم در خانه هایمان ؛ سالهایی که زنده تر و انسانتر بودم و بودیم و هنوز بطور جدی حرفی از تابوها ؛ مذهب و فلسفه و سیاست در زندگیمان خراب نشده بود ؛ وسپس سالهای شادی پر از شب نشینی و اقامتهای طولانی در خانه ی حیاط دار بابا بزرگ در فرجام ؛. با پسرخاله هایی تقریبا هم سن و سال خودم که دوستانم بودند و نه فامیلم؛ سالهای قهر و آشتی های خالصانه و کوتاه مدت ؛ سالهای مسافرتها و پیک نیک های دسته جمعی ؛ سالهای وسطی و بدمینتون با دختر خاله ها ؛ پینگ پونگ در پارکینگ ؛ فوتبال دستی و پلی استیشن و سگا در اتاق بازی بچه ها و دم به دقیقه توپ پلاستیکی لایه کردن با تیغهای یه بار مصرف که گاهی هم دستمون رو میبرید و از صبح زود تا غروب در میدانهای صدگانه نارمک دوچرخه سواری کردن و فوتبال بازی کردن و سپس در اوج گرما و سرما و خستگی بعد بازی ؛ جذاب ترین نوشیدنی دنیا را خوردن ( دوغ گازدار آبعلی و نوشابه مشکی شیشه ای! ) و گاهی که حسابی از خوشی مست بودیم مثل قهرمانان دوچرخه سواری شیشه های گازدار نوشیدنی را تکان میدادیم و همه اش را روی هم یا در و دیوار میپاشیدیم و عین خیالمان هم نبود .
و شبهایی که در بالکن خونه بابا بزرگ جا مینداختیم و از هوای خیلی خیلی تمیز تر و خنک تر تهران لذت میبردیم و تا نصفه شب با هم از خاطرات و نقشه های آتش سوزاندنمان برای فردا خر کیف میشدیم .... و سالهایی که بچه بودیم و پاک و دوستی بود و دوست بود و زندگی یکنواخت نبود و میتوانم ساعتها درباره آن روده درازی کنم. سالهایی که خراب شد مثل هوای تهران و به ذهنم درباره خاطراتش دستور میدهم که let it go ....
بعدالتحریر:
Stranger things سریال فوق العاده خوش ساخت و استانداردیست که از قسمت 4 به بعد حسابی جون میگیره ؛ تم کاملا کلاسیک ساینس فیکشن گونه و تین ایجری داره و بنظرم سریالیه که هم برای کودکان و نوجوانان ساخته شده و هم بزرگسالان را با پرداخت های احساسی و درام شخصیت های بزرگسالش اقناع میکند ...
ترس ؛دلهره ؛ جستجوگری ؛ فداکاری ؛ تقدس و زیبائیه دوستی؛ شجاعت ؛ خشم و التذاذی انسانی از روابط میان فردی و دوستانه آدمها ؛ احساساتی بود که این سریال مورد تمجید استیفن کینگ در من بر انگیخت و بشدت منتظر اومدن فصل دومش هستم ..امتحانش کنید !
-